Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


łø0øvєรŧøяy

نـــﮧ ... نـــﮧ! گــریـــﮧ نـمــے ڪـنـم!!! یــڪـ چــیـزے رفــتـــﮧ تــوے چــشـمـم ! بــــﮧ گــمـانــم … یــڪـ خــاطــره اســت!

+نوشته شده در چهار شنبه 15 شهريور 1391برچسب:,ساعت3:8 PMتوسط ...♥... | |

+نوشته شده در چهار شنبه 15 شهريور 1391برچسب:,ساعت3:7 PMتوسط ...♥... | |

+نوشته شده در چهار شنبه 15 شهريور 1391برچسب:,ساعت3:6 PMتوسط ...♥... | |

انتقــام رو از اونـی باید گـرفت کـه رفـــــت

نـه اونـــی که از همه جــــا بی خبــــر ؛

با يه دنيــا اميــــد ،

تــازه داره میـــــــاد … !

+نوشته شده در چهار شنبه 15 شهريور 1391برچسب:,ساعت1:38 PMتوسط ...♥... | |

از پل‌هاي زيادي پريده ام

در رودخانه‌هاي بسياري غرق شده ام

بارها

شاخ به شاخ شده ام با زندگي

بارها

گلوله خورده ام

بارها مرده ام

عشق از من يک بدل کار حرفه اي ساخته است....

+نوشته شده در چهار شنبه 15 شهريور 1391برچسب:,ساعت1:37 PMتوسط ...♥... | |

خیره خیره نگاهم نکن....
چشم هایم دیگر سگ ندارد که آبِ دهانت
هار هار برایش راه بیافتد!!
گرگی درونش خفته است...
حواست جمع باشد، می دَرَد...

+نوشته شده در چهار شنبه 15 شهريور 1391برچسب:,ساعت1:36 PMتوسط ...♥... | |

قصه انسان
قصه یک دل است و یک نردبان
قصه بالا رفتن
قصه هزار راه و یه نشانی
قصه پله پله تا خدا
قصه جستجو،قصه از هر کجا تا او...
قصه انسان قصه پیله است و پروانه!!
قصه تنیدن و شکافتن

من اما هنوز اول قصه ام...
ایستاده روی اولین پله
نشانی گم کرده!!
با دو بال نا تمام و یک آسمان


خدایا دست دلم را میگیری؟!!

+نوشته شده در چهار شنبه 15 شهريور 1391برچسب:,ساعت1:34 PMتوسط ...♥... | |

نه

این بار نمی نویسمت

تنها چون گل سرخی

با لبانی بسته

و دستانی حیران

سیر تماشایت می کنم....

+نوشته شده در پنج شنبه 9 شهريور 1391برچسب:,ساعت3:33 PMتوسط ...♥... | |

شما که غریبه نیستین . . . .
وقتی منو خواست ..
هیچ چیز جلودارش نبـــــــــــــود ..
و وقتی هم که منو نخواست
هیچ چیز نگهدارش نبــــــــــــــــود .......!

+نوشته شده در پنج شنبه 9 شهريور 1391برچسب:,ساعت3:33 PMتوسط ...♥... | |

+نوشته شده در چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:,ساعت9:35 PMتوسط ...♥... | |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 34 صفحه بعد